جایی برای با تو نشستن

ساخت وبلاگ
از فرطِ خودم به بی خودی پیوستم

لبریز شدم از او و خالی هستم

 

بی خویشتنی مرا چنان با خود برد

دیگر نرسد به دامن خود دستم!!!

 

 

جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت: 20:44

 ی شعری داره سعدی اونو یادم نمیاد. این فیک همونه: خوشا صبحی ک خورشیدش تو باشی حسین جان!صبحدمی که برکنم دیده به روشنائیتبر در آسمان زنم حلقه ی آشنائیتسر به سریر سلطنت بنده فرو نیاوردگر به توانگری رسد ن جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 148 تاريخ : دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت: 20:44

 از روزهایی بود که بهترک بودم، پدر را نشاندم و سر و صورتش را اصلاح کردم و به گرمابه شدیم و شستشویش دادم و بازش آوردیم و لباس پوشاندیمش و نمی دانم چطور شد که به سرم زد نیم ساعتی بر مبل بنشانمش، رفتم یک جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت: 20:44

  هفت و نیم صبح و زنگ در!! رفتم و دیدم پیرزن تنهای همسایه است، او به موازات در ایستاده بود و من چهره اش را نمی دیدم و نیم رخش را هم، چرا که چادرش را سفت گرفته بود! سلام و سلام و گفت همشیره نیست؟ گفتم جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت: 20:44